از نظر قرآن، ظاهر قرآن حجت است؛ یعنی همان چیزی که عرف به فهم عرفی از لغت و زبان عربی می فهمد، همان حجت است و می توان به آن استناد کرد؛ زیرا قرآن عربی مبین است.
اما انسان نباید به همین ظاهر بسنده کند؛ زیرا اگر همین ظاهر مبین به تنهایی تمام حقیقت مفاهیم قرآنی باشد، دیگر معنا نداشت تا خدا پیامبر(ص) را مامور به تبیین کند و بفرماید: وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ و این قرآن و ذکر را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى و امید که آنان بیندیشند.(نحل، آیه 44)
این بدان معناست که قرآن، مراتبی دارد که دور از دسترس فهم عادی است و نمی توان تنها به ظاهر آن بسنده کرد. این گونه است که درباره بطون قرآن روایات بسیاری وارد شده است. این بطون قرآن نیز جزیی از حقیقت قرآن مبین است که دور از دسترس مردم است و نیازمند تبیین گری پیامبر(ص) و معصومان(ع) است. خدا در قرآن درباره دو سطح متفاوت آن می فرماید: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ؛ ما آن را قرآنى عربى قرار دادیم باشد که بیندیشید؛ و همانا که آن در کتاب اصلى [=لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پر حکمت است (زخرف، آیات 3 و 4)
پس همین قرآنی که در سطح نازل قرآن عربی است، در سطح دیگر در ام الکتاب علی حکیم است. از همین رو، اگر روایتی از معصوم برسد که از نظر صدور و جهت صدور و دلالت تام باشد و سخنی داشته باشد که باطن قرآن و مفاهیم بلند آن را بیان می کند، آن نیز حجت است و باید بدان عمل کرد. پس همان طوری که ظاهر قطعی قرآن حجت است، باطن قطعی که از سوی معصوم(ع) بیان می شود، حجت است.